گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد دهم
مرحله چهارم: قرن دهم تا پایان قرن سیزدهم هجری


اشاره

در این دوره ، بیش از یکصد و هشتاد سُراینده ، (2) در باره عاشورا شعر سروده اند ؛ لیکن شاعران پُرآوازه در میان آنان ، اندک اند. از جمله این شاعران می توان به کسانی چون سیّدِ بحر العلوم (سیّد محمّد مهدی طباطبایی بروجردی) و سیّد حیدر حِلّی اشاره کرد. با توجّه به اندک بودن شاعران بلندآوازه در این دوره، فنون و ظرافت های شعری در سروده های این دوره ، اندک است. برخی از شعرای این دوره ، فقیهان و عالمان بزرگ دینی اند که برای تقرّب جستن به اهل بیت علیهم السلام شعر سروده اند و تقلید و تشابه در اشعار این دوره ، بسیار دیده می شود . ویژگی های شعری این دوره ، علاوه بر رثا و ذکر مصائب ، عبارت اند از :

1 . مَقتَل سُرایی

در این دوره، مقتل خوانی، رواج یافته است و شاعران ، بخشی از همّت خویش


1- الدرّ النضید: ص 208، أدب الطفّ: ج 4 ص 298: رَحِمَ الإِلهُ مُمِدُّها أقلامَهُ و رَجاؤُهُ ألّا یَخیبَ مِدادُها فَتَشَفَّعوا لِکَبائِرِ أسلَفتُها قَلَقَت لَها نَفسی و قَلّ رُقادُها.
2- .ر . ک : أدب الطفّ: ج 5 7 .


را صرف به نظم در آوردن صحنه های کارزار و روایات تاریخی کرده اند .

2 . ناامیدی

ناامیدی ، در بسیاری از اشعار این دوره ، احساس می شود، چنان که تنها روزنه امید ، ظهور مهدی موعود علیه السلام دانسته شده است. شیخ یوسف بحرانی ، در این باره سروده است: امام زمان، چه وقت در میان مردم، ظهور می کندتا شریعت را پس از مردنش زنده کند؟ (1)

3 . توجّه به شهر کربلا و مقایسه آن با اماکن مقدّس دیگر

شیخ عبد اللّه شَبْراوی (م 1091 1172ق) ، چنین می سراید : بارگاه والای تو، کعبه ما شد.پیرامونش می چرخیم و آن را استلام می کنیم. (2)

مرحله پنجم: قرن چهاردهم و پانزدهم هجری

اشاره

در این دوره ، بیش از دویست شاعر (3) به زبان عربی در باره امام حسین علیه السلام و حادثه عاشورا ،شعر سروده اند. در میان شاعران این دوره ، بزرگانی چون : سیّد جعفر حلّی، محمّد حسین کاشف الغطاء، نَزار قَبّانی، احمد شوقی، عبد الحسین اُزری و مهدی جواهری ، به چشم می خورند .


1- أدب الطفّ: ج 6 ص 14: فَمَتی إمامُ العَصرِ یَظهَرُ فِی الوَری یُحیی الشَّریعَهَ بَعدَ طولِ مَماتِها؟
2- أدب الطفّ: ج 5 ص 267: مَشهَدُکَ السّامِی غَداً کَعبَهُ لَنا طَوافٌ حَولَهُ وَ استِلامُ.
3- .ر . ک : أدب الطفّ: ج 8 10 .

در اشعار این دوره ، علاوه بر رثا و ذکر مصائب که عنصر مشترک همه ادوار تاریخی بوده است ، ویژگی هایی که با اوضاع و احوال فرهنگی اجتماعی جهان این روزگار نیز بی ارتباط نیست، مشاهده می گردد . از ویژگی های شعر این دوره ، به این موارد می توان اشاره کرد :

1 . بهره گیری های سیاسی اجتماعی از قیام امام حسین علیه السلام

در دوران معاصر ، جهان اسلام، با جنبش های اجتماعی و آزادی خواهانه ای همراه بوده است . برخی از شاعران عرب در حمایت از این آرمان ها، به حادثه عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام توجّه کرده اند، چنان که توجّه به حوادث فلسطین و جنوب لبنان و مرتبط ساختن آن با حادثه عاشورا ، مشهود است. نَزار قَبّانی ، حوادث جنوب لبنان را به حادثه عاشورا گِره می زند و می سراید : من، تو را جنوب می نامم؛ای که عبای حسین بر دوش داری و خورشید کربلایی! 1 و حسین سلیم ، شاعر لبنانی ، شهرها و آبادی های جنوب لبنان را فرزندان امام حسین علیه السلام می داند: [و جنوب لبنان،] فرزند حسین و سرزمین جوانمردی استو تو چون خورشید آرامی هستی که بر شنزارها تابیده ای... . 2



جواد جمیل ، شاعر عراقی نیز تأثیر عاشورا را در قیام بر ضدّ ستمگران ، چنین به تصویر می کشد : از زخم های حسین جز نافرمانی [از ستمگر] و مبارزه طلبی، به یادگار نماند. او زخم برداشت؛ امّا خورشیدِ هزاران صبح و هزاران وعده دیگر، خواهند آمد. (1)

2 . فرا دینی شدن اشعار عاشورایی

اشاره
اگر در دوره هایی شعر عاشورایی ، فرا مذهبی شد و از مرز شیعیان ، عبور کرد و دوستداران اهل بیت علیهم السلام در میان اهل سنّت ، به سرودن شعر پرداختند ، در دوره معاصر ، شعر عاشورایی فرا دینی شده و برخی از پیروان سایر ادیان نیز در باره عاشورا ، شعر سروده اند . (2)

یک . پیدایش نوحه های سینه زنی
در این دوره ، علاوه بر رواج و گسترش اشعار عاشورایی، سبک تازه ای از شعر عاشورایی که امروز آن را با عنوان «نوحه های سینه زنی» می شناسیم، با اشعار یغمای جندقی (1190 1276ق) ، شکل گرفت.

دو . شعر قِصَصی و رِوایی
در این دوره ، شعر قصصی (داستانی) و روایی (روایتگرانه) ، رواج یافت و برخی شاعران ، وقایع عاشورا و حوادث پس از آن را به قالب شعر در آوردند. فدایی مازندرانی (1200 1282ق) ، ماجرای شب عاشورا و توبه حُر را به شعر در آورده است ، چنان که نیّر تبریزی (1247 1312ق) ، اشعاری با عناوین : «شب یازدهم» ، «وصف علی اکبر علیه السلام » ، «وصف حر» و «وصف عبّاس علیه السلام » دارد که به شیوه روایی و داستانی بازگو شده اند. البتّه در اشعار این دوره نیز رثا و ذکر مصائب ، موضوع غالب است.

یک . پیدایش شعر نو
پیدایش شعر نو در این دوره ، به عنوان سبکی جدید در شعر، اشعار مربوط به حادثه عاشورا را نیز شامل شده است. شاعرانی چون علی موسوی گرمارودی و مرحوم سیّد حسن حسینی ، در این سبک، در باره عاشورا اشعار تأثیرگذاری سروده اند.

دو . بهره گیری های سیاسی اجتماعی از قیام امام حسین علیه السلام
تحوّلات سیاسی اجتماعی جهان اسلام و جنبش های اجتماعی دوران معاصر ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ، از حادثه عاشورا ، بهره فراوان برده و به اهداف قیام امام حسین علیه السلام و درس های عاشورا و موضوعاتی چون: رادمردی و آزادگی و مبارزه با ظلم، پرداخته است. این امر ، سبب شد که شعر عاشورایی فارسی، تا حدّی از جنبه رثا و ذکر مصیبتِ محض ، بیرون بیاید و به عمق حادثه بپردازد . محمّد اقبال لاهوری ، سروده است: آن امام عاشقان ، پور بتول سرو آزادی ز بستان رسول تا قیامت ، قطعِ استبداد کرد موج خون او ، چمن ایجاد کرد. (3) و نیز مرحوم محمّد حسین بهجتی شفق ، سروده است: اندر آن جا که باطل ، امیر استاندر آن جا که حق ، سر به زیر است اندر آن جا که دین و مروّتپایمال و زبون و اسیر است راستی ، زندگی ناگوار استمرگ ، بالاترین افتخار است . (4)


1- دانش نامه شعر عاشورایی: ج 1 ص 684: لَم یَبقَ مِن جُرحِ الحُسَینِ سِوَی التَّمَرُّدِ وَ التَحدّی ص جُرحٌ لَهُ وَ الشَّمسُ ألفُ غَدٍ یَجی ءُ و أَلفُ وَعدٍ.
2- .دانش نامه شعر عاشورایی : ج 1 ص 528 .
3- .ر . ک : ص 382 (فصل هفتم / اقبال لاهوری) .
4- .بهار آزادی : ص 71 .


سه . راه یافتن خرافه و غلو، به برخی اشعار
برخی اشعار عاشورایی در این مقطع ، با غلو و خرافه ، همراه شده اند، به این معنا که با ادبیات دینی و عاشورایی، سازگار نیستند و سطح معارف دینی را پایین می آورند و حتّی به تخریب باورهای صحیح و اصول دین و مذهب و گاه به سبُک کردن و تنزّل دادن مقام اهل بیت علیهم السلام و شهیدان مکتب آنان، می انجامند. (1)


1- .در تدوین این مقاله ، از کتاب دانش نامه شعر عاشورایی ، بهره بُرده ایم.


الفصل الأوّل : نَماذِجُ مِنَ المَراثی الّتی اُنشِدَت فی القَرنِ الأوّل1 / 1الإمامُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام (1)الملهوف :لَمّا خَطَبَ الإِمامُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام فی أهلِ الکوفَهِ بَعدَ واقِعَهِ الطَّفِّ ، أنشَدَ فیهِم قائِلاً : فَلا غَروَ (2) إن قُتِلَ الحُسَینُ وشَیخُهُقَد کانَ خَیرا مِن حُسَینٍ وأَکرَما فَلا تَفرَحوا یا أَهلَ کوفانَ بِالَّذیأصابَ (3) حُسَینا کانَ ذلِکَ أعظَما قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ روحی فِداؤُهُجَزاءُ الَّذی أرداهُ نارُ جَهَنَّما (4)


1- .راجع : ج 1 ص 328 (القسم الأوّل / الفصل السادس : الأولاد / علیّ الأوسط زین العابدین علیه السلام ) .
2- .فی المصدر : «لا غرو» ، وهو مخلٌّ بالوزن ؛ لأنّ الأبیات من البحر الطویل .
3- .فی المصدر : «اُصیب حسینا» ، والصواب ما أثبتناه کما فی تسلیه المجالس : ج2 ص 362 .
4- .الملهوف : ص 200 ، مثیر الأحزان : ص 89 ، أدب الطفّ : ج 1 ص 254 .


دو. تحوّلات سُروده های عاشورایی در شعر فارسی

اشاره

شعر فارسی ، از قرن سوم هجری در ایران ، پا گرفت و ادوار هشتگانه : سبک خراسانی، سبک عراقی، مکتب وقوع، سبک هندی اصفهانی ، دوره بازگشت، دوره تجدّد و ظهور شعر نو را پشتِ سر گذاشت . گر چه مدح پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ، از اوایل قرن چهارم در شعر فارسی وارد شد ، امّا شعر عاشورایی ، از اواخر این قرن و به صورت اشاره در سروده های فارسی دیده می شود و می توان گفت که سرودن این گونه اشعار، با تأسیس دولت های شیعه یا متمایل به تشیّع ، حرکتی رو به رشد داشته است . در شعر فارسی نیز مانند شعر عربی ، ذکر مصائب ، در همه ادوار تاریخی ، متداول و مرسوم بوده است و علاوه بر آن ، به ویژگی های خاصّ دیگری نیز برای



هر دوره ، می توان اشاره کرد . شعر عاشورایی را در زبان فارسی ، به سه دوره می توان تقسیم کرد: 1. از آغاز تا ظهور دولت صفویه (قرن چهارم تا قرن نهم هجری) 2. دوره صفویه تا آغاز دوره مشروطه (قرن دهم تا اوایل قرن چهاردهم هجری) 3. دوران معاصر (قرن چهاردهم و پانزدهم هجری) . اینک ویژگی های شعر عاشورایی در این سه دوره را، به اجمال، گزارش می کنیم:

1 . از آغاز تا ظهور دولت صفویه (قرن چهارم تا قرن نهم هجری)

در این دوره ، دست کم ، 32 شاعر فارسی زبان ، (1) در باره حادثه عاشورا و امام حسین علیه السلام ، شعر سروده اند که بیشتر آنها ، شاعران و عالمانِ به نام و پُرآوازه زمان خود بوده اند و در میان آنها ، شاعرانی چون : قوامی رازی، سنایی، عطّار، مولوی و جامی دیده می شوند . سروده های عاشورایی در این شش قرن ، اندک اند و شاعرانی از اهل سنّت هم در باره حادثه عاشورا ، شعر سروده اند. اشعار این دوره ، غالبا جنبه رثا و ذکر مصائب دارد.

2. دوره صفویه تا آغاز دوره مشروطه (قرن دهم تا اوایل قرن چهاردهم هجری)

اشاره

در این دوره، بیش از چهل شاعر پارسی گو ، در باره قیام امام حسین علیه السلام شعر سروده اند که از میان آنها ، شاعرانی چون: شاپور تهرانی ، محتشم کاشانی ، صائب تبریزی، بیدل دهلوی، عُمّان سامانی و قاآنی را می توان نام برد .


1- .آمار مربوط به شاعران پارسی گو ، بر اساس جلد دوم کتاب دانش نامه شعر عاشورایی، ارائه شده است؛ امّا در ارائه نمونه ها، از منابع دیگر نیز استفاده شد.


در آغاز این دوره که حکومت شیعی صفویه، زمام امور ایران را به دست گرفت ، شعر عاشورایی ، رواج و گسترش یافت تا آن جا که ادبیات دینی در این دوره ، مملو از ادبیات «طَف» است. برخی ویژگی های شعر عاشورایی در این دوره ، عبارت اند از:

یک . پیدایش نوحه های سینه زنی

در این دوره ، علاوه بر رواج و گسترش اشعار عاشورایی، سبک تازه ای از شعر عاشورایی که امروز آن را با عنوان «نوحه های سینه زنی» می شناسیم، با اشعار یغمای جندقی (1190 1276ق) ، شکل گرفت.

دو . شعر قِصَصی و رِوایی

در این دوره ، شعر قصصی (داستانی) و روایی (روایتگرانه) ، رواج یافت و برخی شاعران ، وقایع عاشورا و حوادث پس از آن را به قالب شعر در آوردند. فدایی مازندرانی (1200 1282ق) ، ماجرای شب عاشورا و توبه حُر را به شعر در آورده است ، چنان که نیّر تبریزی (1247 1312ق) ، اشعاری با عناوین : «شب یازدهم» ، «وصف علی اکبر علیه السلام » ، «وصف حر» و «وصف عبّاس علیه السلام » دارد که به شیوه روایی و داستانی بازگو شده اند. البتّه در اشعار این دوره نیز رثا و ذکر مصائب ، موضوع غالب است.

3 . دوران معاصر (قرن چهاردهم و پانزدهم هجری)

اشاره

در این دوره ، بیش از دویست و پنجاه شاعر فارسی سرا، به حادثه عاشورا پرداخته اند و شعر دینی و مذهبی ، رشد کمّی بسیاری داشته است. برخی از ویژگی های شعر این دوره ، عبارت اند از :





یک . پیدایش شعر نو

پیدایش شعر نو در این دوره ، به عنوان سبکی جدید در شعر، اشعار مربوط به حادثه عاشورا را نیز شامل شده است. شاعرانی چون علی موسوی گرمارودی و مرحوم سیّد حسن حسینی ، در این سبک، در باره عاشورا اشعار تأثیرگذاری سروده اند.

دو . بهره گیری های سیاسی اجتماعی از قیام امام حسین علیه السلام

تحوّلات سیاسی اجتماعی جهان اسلام و جنبش های اجتماعی دوران معاصر ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ، از حادثه عاشورا ، بهره فراوان برده و به اهداف قیام امام حسین علیه السلام و درس های عاشورا و موضوعاتی چون: رادمردی و آزادگی و مبارزه با ظلم، پرداخته است. این امر ، سبب شد که شعر عاشورایی فارسی، تا حدّی از جنبه رثا و ذکر مصیبتِ محض ، بیرون بیاید و به عمق حادثه بپردازد . محمّد اقبال لاهوری ، سروده است: آن امام عاشقان ، پور بتول سرو آزادی ز بستان رسول تا قیامت ، قطعِ استبداد کرد موج خون او ، چمن ایجاد کرد. (1) و نیز مرحوم محمّد حسین بهجتی شفق ، سروده است: اندر آن جا که باطل ، امیر استاندر آن جا که حق ، سر به زیر است اندر آن جا که دین و مروّتپایمال و زبون و اسیر است راستی ، زندگی ناگوار استمرگ ، بالاترین افتخار است . (2)

.

1- .ر . ک : ص 382 (فصل هفتم / اقبال لاهوری) .
2- .بهار آزادی : ص 71 .



سه . راه یافتن خرافه و غلو، به برخی اشعار

برخی اشعار عاشورایی در این مقطع ، با غلو و خرافه ، همراه شده اند، به این معنا که با ادبیات دینی و عاشورایی، سازگار نیستند و سطح معارف دینی را پایین می آورند و حتّی به تخریب باورهای صحیح و اصول دین و مذهب و گاه به سبُک کردن و تنزّل دادن مقام اهل بیت علیهم السلام و شهیدان مکتب آنان، می انجامند. (1)

.

1- .در تدوین این مقاله ، از کتاب دانش نامه شعر عاشورایی ، بهره بُرده ایم.


الفصل الأوّل : نَماذِجُ مِنَ المَراثی الّتی اُنشِدَت فی القَرنِ الأوّل1 / 1الإمامُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام (1)الملهوف :لَمّا خَطَبَ الإِمامُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام فی أهلِ الکوفَهِ بَعدَ واقِعَهِ الطَّفِّ ، أنشَدَ فیهِم قائِلاً : فَلا غَروَ (2) إن قُتِلَ الحُسَینُ وشَیخُهُقَد کانَ خَیرا مِن حُسَینٍ وأَکرَما فَلا تَفرَحوا یا أَهلَ کوفانَ بِالَّذیأصابَ (3) حُسَینا کانَ ذلِکَ أعظَما قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ روحی فِداؤُهُجَزاءُ الَّذی أرداهُ نارُ جَهَنَّما (4)

.

1- .راجع : ج 1 ص 328 (القسم الأوّل / الفصل السادس : الأولاد / علیّ الأوسط زین العابدین علیه السلام ) .
2- .فی المصدر : «لا غرو» ، وهو مخلٌّ بالوزن ؛ لأنّ الأبیات من البحر الطویل .
3- .فی المصدر : «اُصیب حسینا» ، والصواب ما أثبتناه کما فی تسلیه المجالس : ج2 ص 362 .
4- .الملهوف : ص 200 ، مثیر الأحزان : ص 89 ، أدب الطفّ : ج 1 ص 254 .


فصل یکم : نمونه مرثیه هایی که در قرن نخست، سروده شده اند

اشاره

(1)1 / 1امام زین االعابدین علیه السلام (2)الملهوف :امام زین العابدین علیه السلام هنگامی که در میان مردم کوفه سخنرانی نمود، این شعر را سرود: شگفت نیست که حسین علیه السلام کشته شد؛ زیرا پدرش نیزکه از حسین علیه السلام ، بهتر و گرامی تر بود [، کشته شده بود]. ای کوفیان! شادمان نباشید به این کهحسین علیه السلام کشته شد ؛ چرا که این ، [رویدادی] سِتُرگ است. کُشته ای فتاده است کنار نهر، که جانم فدایش باد!کیفر کسی که او را کشت ، دوزخ است .


1- .ترجمه اشعار عربی این فصل و دو فصل بعدی (مشتمل بر مَراثی سه قرن نخست هجری) ، توسّط جناب آقای محمّد خُنَیفِرزاده انجام شده است .
2- .ر. ک: ج 1 ص 329 (بخش یکم / فصل ششم : فرزندان / علیّ اوسط ، زین االعابدین علیه السلام) .


1 / 2أبُو الأَسوَدِ الدُّؤَلِیُّ (1)تاریخ دمشق :قالَ أبُو الأَسوَدِ الدُّؤَلِیُّ فی قَتلِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام : أقولُ وزادَنی جَزَعا وغَیظاأزالَ اللّهُ مُلکَ بَنی زِیادِ وأَبعَدَهُم کَما بَعِدوا وخابواکَما بَعِدَت ثَمودُ وقَومُ عادِ ولا رَجَعَت رِکابُهُم إلَیهِمإذا قَفَّت إلی یَومِ التَّنادِ (2)

الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :قالَ أبُو الأَسوَدِ الدُّؤَلِیُّ فی قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام : أقولُ وذاکَ مِن جَزَعٍ ووَجدٍأزالَ اللّهُ مُلکَ بَنی زِیادِ وأبعَدَهُم بِما غَدَروا وخانواکَما بَعِدَت ثَمودُ وقَومُ عادِ هُمُ خَشَمُوا (3) الاُنوفَ وکُنَّ شُمّابِقَتلِ ابنِ القَعاسِ (4) أخی مُرادِ قَتیلَ السّوقِ یا لَکَ مِن قَتیلٍبِهِ نَضحٌ مِنَ احمَرَ کَالجِسادِ (5) وأهلُ نَبِیِّنا مِن قَبلُ کانواذَوی کَرَمٍ دَعائِمَ لِلبِلادِ حُسَینٌ ذُو الفُضولِ وذُو المَعالییَزینُ الحاضِرینَ وکُلَّ بادِ أصابَ العِزَّ مَهلَکُهُ فَأَضحیعَمیدا (6) بَعدَ مَصرَعِهِ فُؤَادی وقالَ أیضا : أیَرجو مَعشَرٌ قَتَلوا حُسَیناشَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ (7)


1- .أبو الأسود: ظالم بن عمرو بن سفیان الدُّؤلی البصری، هو أول من وضع النحو بأمر علی علیه السلام ، وکان من أصحاب علیّ علیه السلام ، شهد مع علی علیه السلام صفین والجمل . کان من سادات التابعین وأعیانهم، ومن شعراء الفضلاء والفصحاء، بصری تابعی ثقه. وکان عبد اللّه بن عباس لمّا خرج من البصره استخلفه علیها فأقرّه علی بن أبی طالب علیه السلام . مات سنه (69 ه)، ومن آثاره: دیوان شعر (راجع: سیر أعلام النبلاء: ج 4 ص 81 والطبقات الکبری: ج 7 ص 99 والمعارف لابن قتیبه: ص 434 وتاریخ دمشق: ج 25 ص 176 والأعلام: ج 3 ص 236 وأعیان الشیعه: ج 7 ص 403 ومعجم المؤلّفین: ج 5 ص 47).
2- .تاریخ دمشق :ج 37 ص 451 و ج 25 ص 208، المعجم الکبیر: ج 3 ص 118؛ الحدائق الوردیه: ج 1 ص 227 وفیهما «کما غدروا وخانوا» بدل «کما بعدوا وخابوا» ، الأمالی للشجری: ج 1 ص 161 نحوه.
3- .فی الأنف ثلاثه أعظم ، فإذا انکسر منها عظم صار مخشوما ، والمخشّم : أی المکسَّر (لسان العرب : ج 12 ص 178 «خشم») .
4- .المراد هانی بن عروه ، والقَعاس من أجداده (أبصار العین : ص 139) .
5- .یقال للزعفران : الجساد (الصحاح : ج 2 ص 457 «جسد») .
6- .العمید : المریض لا یستطیع الجلوس من مرضه ، وعَمَدَهُ المرضُ : أی أضناه (لسان العرب : ج 3 ص 303 «عمد») .
7- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 512 ، أنساب الأشراف : ج 2 ص 341 نحوه وفیه بعض الأبیات .


1 / 2ابو الأسود دُئَلی

(1)تاریخ دمشق:ابو الأسود دئَلی ، در شهادت حسین بن علی علیه السلام ، چنین سرود: می سرایم و بر بی تابی و خشمم ، افزوده می شود که : خداوند ، مُلکِ خاندان زیاد را نابود کند و [از رحمتش] دورشان سازد چنان که دچار خسران گشتند و دور شدندآن سان که [قوم] ثمود و قومِ عاد ، دور [و نابود] شدند و هرگز ، مرکبِ [قدرتِ] آنها به آنان برگردانده نشودتا آن دَم که روز حشر ، بر پا گردد !

الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :ابو الأسود دُئَلی ، در شهادت حسین علیه السلام ، چنین سرود: از سرِ درد و ناله می سرایمکه: خداوند ، مُلک خاندانِ زیاد را نابود کند و آنها را به سبب نیرنگ و خیانتشان ، [از رحمتِ خود] دور کندآن سان که [قوم] ثمود و قوم عاد ، دور شدند ؛ همان هایی که بینی ها را شکستند و مغرور شدندبا کشتنِ فرزند قَعاس (2) از طایفه بنی مراد ؛ همان کشته در بازار ، و چه کشته ایکه خون سرخِ زعفرانی گونِ او ، جاری شد! و خاندان پیامبرِ ما که از دیربازدارای کرامت و سرشناسانِ شهرها بودند. حسین علیه السلام همو که صاحب فضیلت و دارای کرامت بودو برای حاضران و غایبان ، زینت [و سرفرازی] بود ، مرگ او مایه نابودی عزّت شدو پس از مرگ او ، قلبم بیمار گردید. نیز سرود: آیا جماعتی که حسین علیه السلام را کُشتند ، امید دارندکه در روزِ حسابرسی، از شفاعتِ جدّش برخوردار شوند؟!


1- ابو الأسوَد، نامش ظالم بن عمرو بن سفیان دُئلی بَصْری است. وی نخستین کسی بودکه علم نحو را به فرمان امام علی علیه السلام، بنیان نهاد. وی از یاران امیر مؤمنان 7 بود و در جنگ های صفّین و جَمَل، در رکاب ایشان جنگید. ابو الأسود، از تابعیان بزرگ و نامدار و از شاعرانِ فاضل و فصیح است و در نقل حدیث، وی را در شمار «تابعیانِ ثقه» آورده اند. آن گاه که عبد اللّه بن عبّاس از بصره خارج شد، او را به جانشینی برگزید که امیر مؤمنان 7 نیز وی را ابقا کرد. او به سال 69 هجری در گذشت و از جمله آثارِ او، دیوان شعر است.
2- .منظور ، هانی بن عروه مرادی است و قَعاس ، از اجداد اوست .


أدب الطّف :وقالَ أیضا یَرثیهِ ویُحَرِّضُ عَلَی ثَأرِهِ علیه السلام : یا ناعِیَ الدّینِ الَّذی یَنعَی التُّقیقُم فَانعَهُ وَالبَیتَ ذَا الأَستارِ أبَنو عَلِیٍّ آلُ بَیتِ مُحَمَّدٍبِالطَّفِّ تَقتُلُهُم جُفاهُ نِزارِ سُبحانَ ذِی العَرشِ العَلِیِّ مَکانُهُأنّی یُکابِرُهُ ذَوُو الأَوزارِ أبَنی قُشَیرٍ إنَّنی أدعوکُمُلِلحَقِّ قَبلَ ضَلالَهٍ وخَسارِ کونوا لَهُم جُنَنا وذودوا عَنهُمُأشیاعَ کُلِّ مُنافِقٍ جَبّارِ (1)

.

1- .أدب الطفّ : ج 1 ص 101 .


أدب الطفّ:نیز ابو الأسود ، در رثای حسین علیه السلام و تشویق به خونخواهیِ او ، چنین سروده است : ای خبر دهنده مرگ دین که خبر مرگ پرهیزگاری را دادی !برخیز و خبر مرگ او و خانواده پرده دار [خدا] را نیز بده . آیا [باید] فرزندان علی که خاندان محمّد صلی الله علیه و آله اند رادر طَف ، ستمگرانی از طایفه نَزار بکُشند؟ منزّه است خدایِ دارای عرش که جایگاهش بسی والاست!چگونه گناهباران ناپاک ، با آنانْ هماوردی می کنند؟ ای خاندان قُشَیر! شما را به حق [و دفاع از آن] فرا می خوانمپیش از آن که گم راهی و خسران ، فرا رسد. برای آنان ، سپر باشیدو پیروان هر منافقِ ستمگری را از آنان ، دفع کنید.



1 / 3أبو دِهبِلٍ الجُمَحِیُّ (1)

الأغانی :قالَ أبو دِهبِلٍ فی قَتلِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام : تَبیتُ سُکاری مِن اُمَیَّهَ نُوَّماوبِالطَّفِّ قَتلی ما یَنامُ حَمیمُها وما أفسَدَ الإِسلامَ إلّا عِصابَهٌتَأَمَّرَ نَوکاها (2) ودامَ نَعیمُها فَصارَت قَناهُ الدّینِ فی کَفِّ ظالِمٍإذَا اعوَجَّ مِنها جانِبٌ لا یُقیمُها (3)

أعیان الشیعه:خَرَجَ [أبو دِهبِلٍ] مَعَ التَّوَّابینَ بِقِیادَهِ سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ الخُزاعِیِّ ، ولَمّا وَقَفَ عَلی قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام فی کَربَلاءَ (4) قالَ : إلَیکَ أخَا الصَّبِّ الشَّجِیِّ صَبابَهًتُذیبُ الصُّخورَ الجامِداتِ هُمومُها عَجِبتُ وأَیّامُ الزَّمانِ عَجائِبٌویَظهَرُ بَینَ المُعجِباتِ عَظیمُها تَبیتُ النَّشاوی مِن اُمَیَّهَ نُوَّماوبِالطَّفِّ قَتلی ما یَنامُ حَمیمُها وتَضحی کِرامٌ مِن ذُؤابَهِ هاشِمٍیُحَکَّمُ فیها کَیفَ شاءَ لَئیمُها وتَغدو جُسومٌ ما تَغَذَّت سِوَی العُلیغِذاها عَلی رَغمِ المَعالی سُهومُها ... اُولئِکَ آلُ اللّهِ آلُ مُحَمَّدٍکِرامٌ تَحَدَّت ما حَداها کَریمُها أکارِمُ أولَینَ المَکارِمَ رِفعَهًفَحَمدُ العُلی لَولا عُلاهُم ذَمیمُها ضَیاغِمُ أعطَینَ الضَّیاغِمَ جُرأَهًفَما کانَ إلّا مِن عَطاهُم قُدومُها یَخوضونَ تَیّارَ المَنایا ظَوامِیاکَما خاضَ فی عَذبِ المَوارِدِ هیمُها (5) یَقومُ بِهِم لِلمَجدِ أبیضُ ماجِدٌأخو عَزَماتٍ أقعَدَت مَن یَرومُها حَمی بَعدَ ما أدَّی الحِفاظَ حِمایَهًوأَحمَی الحُماهِ الحافِظینَ زَعیمُها إلی أن قَضی مِن بَعدِ ما أن قَضی عَلیظَماءٍ یُسَلّی بِالسِّهامِ فَطیمُها أصابَتهُ شَنعاءٌ (6) فَلَو حَلَّ وَقعُهاعَلَی الأَرضِ دُکَّت قَبلَ ذاکَ تُخومُها (7)

.

1- أبو دهبل الجمحی: وهب بن زمعه بن اسید، من شعراء قریش، یعرف بکنیته. کان ابن زبیر ولّاه بعض أعمال الیمن، وتوفی (63 ه)، کان أحد الشعراء المجیدین. عاصر معاویه وبقی إلی زمان ابنه یزید، ورثی الحسین علیه السلام، وهجا بنی امیّه مع تحامی الناس رثاءه فی عهد بنی أُمیّه بأبیات أوردها المرتضی فی الأمالی، أوّلها: تبیت النشاوی من امیّه نوّما وبالطفّ قتلی ما ینام حمیمها له دیوان (راجع: إکمال الکمال: ج 3 ص 340 وتاریخ دمشق: ج 63 ص 355 والأمالی للسید المرتضی: ج 1 ص 79 و أعیان الشیعه: ج 1 ص 168 و ج 10 ص 281 والذریعه: ق 1: ج 9 ص 40 و أدب الطفّ: ج 1 ص 136).
2- .نوکی : أی حَمْقی (لسان العرب : ج 10 ص 501 «نوک») .
3- .الأغانی : ج 7 ص 154 ، معجم البلدان : ج 4 ص 36 ؛ الأمالی للسیّد المرتضی : ج 1 ص 80 نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص123 وفیه «قال الشاعر» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 359 وفیه عبید اللّه بن الحر الجعفی ، أدب الطفّ : ج 1 ص 133 و راجع : همین دانشنامه : ج 10ص 232 ح 2894 .
4- .قال فی أعیان الشیعه : والنسخه التی نقلت منها قصیدته هذه کثیره الغلط .
5- .الهیم ، الإبل العطاش (الصحاح : ج 5 ص 2063 «هیم») .
6- .الشَّناعَهُ : الفظاعَهُ ، شنع الأمر أو الشیء شناعه : قَبُح (لسان العرب : ج 8 ص 186 «شنع») .
7- .أعیان الشیعه : ج 10 ص 281 ، أدب الطفّ : ج 1 ص 133 .


1 / 3ابو دِهبِل جُمَحی

(1) الأغانی:ابو دِهبِل ، در باره شهادت حسین بن علی علیه السلام ، چنین سرود: مستان [بنی] امیّه ، سرخوش، شب را به صبح می رساننددر حالی که در [سرزمین] طَف ، کُشتگانی افتاده اند که شیفتگان آنها ، هرگز نمی خوابند. اسلام را تباه نکردند ، مگر گروهی کهاحمق هایشان ، فرمان روایی کردند و به آسایش دنیایی مداوم ، دست یافتند. سپس نیزه دین در دست ستمگری افتاد کهاگر یک سوی آن کج شود، آن را راست نمی کند. (2)

أعیان الشیعه:[ابو دِهبِل] با توّابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خُزاعی ، قیام کرد و هنگامی که در کربلا ، کنار مرقد امام حسین علیه السلام ایستاد ، چنین سرود: ای برادر دلبند و رنج دیده! برای تو در دلم عشقی استکه اندوه [و بی قراری] آن ، صخره های استوار را آب می کند. در شگفتم، و روزگار ، مایه شگفتی هاستو این در میان آن همه ، شگفت تر است که سرمستانِ [بنی] امیّه ، سرخوش ، شب را به صبح می رساننددر حالی که در [سرزمین] طَف ، کشتگانی افتاده اند که شیفتگان آنها، هرگز نمی خوابند. و گرامیانی از خاندان هاشم هستند کهپلیدان [اُمَوی]، هر گونه که می خواهند ، بر آنها فرمان می رانند. و پیکرهایی که جز شرافت و رفعت ، غذایی نمی جستندو تنها در پیِ شرافت بودند ، جز در بخشندگی، از آنان کسی پیشی نگرفته است؛ نصیبی نبُردند... . آنان ، آل اللّه و آل محمّدند؛بزرگوارانی که در بخشندگی، از آنان کسی پیشی نگرفته است؛ بزرگوارانی که کرامت ها را برتری [و اعتبار] بخشیده اندو والایی ، اگر صفت آنان نمی بود، پستی به شمار می رفت ؛ شیرانِ ژیانی که به شیران ، شجاعت بخشیده اندبنا بر این ، شیرانْ دلاوری نداشتند ، اگر اینانْ بدانها نمی دادند. تشنه کام ، دل به رزم آوری [و جانبازی] می زنندچنان که شتران تشنه ، از تشنگی، دل به آب گوارا می زنند. آن که اهل عزم [و رادمردی] است ، به مدد آنها ، شمشیر صیقلی را بر می کشد؛همان صاحبان عزمی که دیگران را بر جای خود می نشانند. رهبرشان ، پاسداری کرد و حقّ دفاع را به جای آوردو حتّی از پاسداران و پاسداری هم پاسداری کرد تا آن که پس از تشنگی جانکاه کهبا تیرهای دردناکْ همراه بود ، جان باخت . حادثه ای جانکاه روی داد کهبر زمین فرود می آمد ، آن را از هم متلاشی می کرد.


1- وهب بن زمعه بن اسید، از شاعران قریش است که به کنیه اش، ابو دِهبِل، مشهوراست. ابن زبیر، برخی از امور حکومتی را در یمن به او وا گذاشت. او در سال 63 هجری در گذشت. وی هم روزگار معاویه بود و تا زمانِ پسرش یزید، حیات داشت. او که شاعری توانا بود، در رثای امام حسین علیه السلام و نکوهش بنی امیّه، شعر سرود، آن هم در زمانی که مردم به سبب ترس از بنی امیّه، از این کار، پرهیز می کردند. شعر او را سیّدِ مرتضی در الأمالی خود، آورده است، که این گونه آغاز می شود: مستانِ [بنی] امیّه، سرخوش، شب را به صبح می رسانند در حالی که در [سرزمین] طَف، کشتگانی افتاده اند که شیفتگان آنها، هرگز نمی خوابند. اشعار او در دیوانی به نام وی، گردآوری شده است.
2- .در المناقب ، ابن شهرآشوب ، نام شاعر نیامده و در بحار الأنوار نیز همین شعر، به «عبید اللّه بن حُرّجُعفی» نسبت داده شده است .


1 / 4عَوفُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ الأَحمَرِ (1)الحدائق الوردیّه :أنشَدَ عَوفُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ الأَحمَرِ قَصیدَهً طَویلَهً یُحَرِّضُ فیها الشّیعَهَ عَلَی القِیامِ عَلی قَتَلَهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ویَرثیهِ فیها : ألا وَانعَ خَیرَ النّاسِ اُمّا ووالِداحُسَینا لِأَهلِ الدّینِ إن کُنتَ ناعِیا لِیَبکِ حُسَینا کُلَّما ذَرَّ شارِقٌوعِندَ غُسوقِ اللَّیلِ مَن کانَ باکِیا لِیَبکِ حُسَینا مَن رَعَی الدّینَ وَالتُّقیوکانَ لِتَضعیفِ المَثوبَهِ راجِیا لِیَبکِ حُسَیناً مُملِقٌ ذو (2) خَصاصَهٍعَدیمٌ وأَیتامٌ تَشَکَّی المَوالِیا لَحا اللّهُ قَوما أشخَصوهُ وغَرَّروافَلَم یَرَ یَومَ البَأسِ مِنهُم مُحامِیا ولا موفِیا بِالوَعدِ إذ حَمِسَ (3) الوَغاولا زاجِرا عَنهُ المُضِلّینَ ناهِیا ولا قایِلاً لا تَقتُلوهُ فَتُسحَتواومَن یَقتُلِ الزّاکینَ یَلقَی المَخازِیا فَلَم یَکُ إلّا ناکِبا أو مُقاتِلاًوذا فَجرَهٍ یَسعی عَلَیهِ مُعادِیا سِوی عُصبَهٍ لَم یَعظُمِ القَتلُ عِندَهُمیُشَبِّهُها الرّاؤونَ اُسدا ضَوارِیا وَقَوهُ بِأَیدیهِم وَحُرِّ وُجوهِهِموباعُوا الَّذی یَفنی بِما کانَ باقِیا وأَضحی حُسَینٌ لِلرِّماحِ دَرِیَّهً (4)فَغودِرَ مَسلوبا لَدَی الطَّفِّ ثاوِیا قَتیلاً کَأَن لَم یَغنَ بِالناسِ لَیلَهًجَزَی اللّهُ قَوما أسلَموهُ الجَوازِیا فَیا لَیتَنی إذ ذاکَ کُنتُ شَهِدتُهُفَضارَبتُ عَنهُ الشّائِنینَ الأَعادِیا ودافَعتُ عَنهُ مَا استَطَعتُ مُجاهِداوأَعمَلتُ سَیفِیَ فیهِمُ وسِنانِیا ولکِن قَعَدتُ فی مَعاشِرَ ثَبَّطواوکانَ قُعودی ضَلَّهً مِن ضَلالِیا فَما تَنسَنی الأَیَّامُ مِن نَکَباتِهافَإِنِّیَ لَن اُلفی لَهُ الدَّهرَ ناسِیا ویا لَیتَنی غودِرتُ فیمَن أجابَهُوکُنتُ لَهُ مِن مُفظِعِ القَتلِ فادِیا ویا لَیتَنی أخطَرتُ عَنهُ بِاُسرَتیوأَهلی وخِلّانی جَمیعا ومالِیا سَقَی اللّهُ قَبرا ضُمِّنَ المَجدَ وَالتُّقیبِغَربِیَّهِ الطَّفِّ الغَمامَ الغَوادِیا (5)


1- .عوف بن عبد اللّه (أو عبد اللّه بن عوف) بن الأحمر الأزدی. قال المرزبانی فی معجم الشعراء: کان من شعراء الشیعه، ومن شعراء الکوفه، وکان مع التوّابین، شهد مع علیّ علیه السلام صفّین، وله قصیده طویله رثی فیها الحسین علیه السلام ، وحضّ الشیعه علی الطلب بدمه (راجع: تاریخ الطبری: ج 4 ص 570 و 572 و ج 5 ص 583 591 و ج 7 ص 184 والإصابه: ج 5 ص 128 وفیه «عوف بن عبد اللّه بن الأحمر الأزدی» ووقعه صفّین: ص 116 ورجال الطوسی: ص 76 والکنی والألقاب: ج 1 ص 48).
2- .فی المصدر : «وخصاصه» ، ویبدو أنّ حرف الذال قد سقط .
3- .حَمِسَ الأمر : اشتدّ ، وتحامسَ القوم : تشادّوا واقتتلوا (لسان العرب : ج 6 ص 57 «حمس») .
4- .الدریئه : الحلقه التی یتعلّم الرامی الطعنَ والرّمیَ علیها (لسان العرب : ج 1 ص 74 «درأ») .
5- .الحدائق الوردیه : ج 1 ص 131، الفتوح: ج 6 ص 211 وفیه عبد اللّه بن عوف بن الأحمر الازدی وفیه بعض الأبیات ، أعیان الشیعه : ج 8 ص 381 نحوه نقلاً عن ابن الکلبی وفیه سبعه أبیات فقط.


1 / 4عوف بن عبد اللّه بن اَحمَر

(1)الحدائق الوردیّه :عوف بن عبد اللّه بن اَحمَر ، در سروده بلندی ، شیعیان را به قیام علیه قاتلان امام حسین علیه السلام تشویق کرد و در رثای ایشان سرود : اَلا [برخیز و] خبر شهادت بهترینِ مردم ، از جهت پدر و مادر[یعنی] حسین علیه السلام را بده ، اگر تو پخش کننده خبر شهادت هستی. هر گریه کننده ای باید برای حسین، بگِریدهنگام طلوع خورشید و هنگام تاریکیِ شب . هر که دینداری و پرهیزگاری می کند، به جاست که در اندوه حسین علیه السلام بگِریدتا [با این گریستن،] به افزایش ثواب ، امیدوار باشد . برای حسین علیه السلام ، تهی دست و محتاج ، می گِریندو وفاداران و یتیمان که هماره در پیِ سرپرست اند. خدا ، قومی را که او را راهیِ کربلا کردند و فریب دادند ، نابود کند!در روزِ جنگ، هیچ یک از آنها دفاعی نکرد و آن گاه که تنور جنگ ، گرم شد ، هیچ یک از آنها ، به پیمان خود ، وفادار نبودو گم راهان را از وی ، دور نکرد و نگفت که : «او را مکُشید، مبادا که گنهکار به شمار آییدزیرا هر که پاکان را بکُشد، بی آبرو خواهد شد!» . پس آن روز ، کسی نبود، جز آن که یا کناره گرفت یا [با حسین علیه السلام ] جنگیدو یا بدکاری که بر ضدّ او از روی دشمنی، تلاش کرد. فقط گروهی اندک بودند که جنگاوری در نظرشان ، هراسناک نبودو تماشا کنندگان، آنها را شیران درنده و بی باک می دیدند که با دستان و حرارت چهره های خود ، از وی (حسین علیه السلام ) دفاع کردندو آنچه را که فنا شدنی است ، در برابرِ آنچه ماندنی است ، معامله کردند . حسین علیه السلام ، آماج نیزه ها شد و در سرزمین طَف ، تاراج شده ، رها شد؛کشته ای که گویی ، شبی در میان مردم نبوده است. خدا ، آن قومی را که او را تسلیم کردند ، مجازات کند !ای کاش در رکابش ، حضور می یافتم و بدخواهان و دشمنان را می زدم و از او دور می کردمو تا آن جا که می توانستم ، از وی ، جهادگرانه دفاع می کردم و شمشیر و نیزه ام را در راه او به کار می گرفتم؛امّا افسوس که در میان مردمی بودم که از کار ، باز می داشتند و این سستیِ من ، یکی از گم راهی های بزرگ بود !پس روزگار ، مصیبت های آنها را از یاد من نمی بَرَد و نمی پندارم که روزگار ، آنها را فراموش کرده باشد.ای کاش همراه یاران او ، [به سمت جبهه جنگ] کوچ کرده بودم برای [جلوگیری از] کشته شدنش، فدایی می بودم.ای کاش با خانواده ام ، از او دفاع می کردم و نیز با خاندانم و تمام دوستانم و تمام دارایی ام !خدا ، مرقدی را که تمام عظمت و پرهیزگاری را در خود گرفته است از ابرِ پُر بار ، در غرب طَف ، سیراب سازد !


1- .نام وی در برخی منابع «عبداللّه بن عوف بن احمر» آمده است . مرزبانی در معجم الشعراء، در باره وی، چنین آورده است: او از شاعران کوفه و از توّابین است. او در رکاب علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ صفّین جنگید. وی سروده بلندی در رثای امام حسین علیه السلام دارد که در آن، شیعیان را به خونخواهی، ترغیب کرده است.



1 / 5أبو الرُّمح الخزاعی (1)مثیر الأحزان :دَخَلَ أبُو الرُّمحِ إلی فاطِمَهَ بِنتِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (2) ، فَأَنشَدَها مَرثِیَّهً فِی الحُسَینِ علیه السلام وقالَ : أجالَت عَلی عَینی سَحائِبُ عَبرَهٍفَلَم تَصحُ بَعدَ الدَّمعِ حَتَّی ارمَعَلَّتِ (3) تَبکَی عَلی آلِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍوما أکثَرَت فِی الدَّمعِ لا بَل أقَلَّتِ اُولئِکَ قَومٌ لَم یَشیموا سُیوفَهُموقَد نَکَأَت أعداءَهُم حینَ سُلَّتِ وإنَّ قَتیلَ الطَّفِّ مِن آلِ هاشِمٍأذَلَّ رِقابا مِن قُرَیشٍ فَذَلَّتِ فَقالَت فاطِمَهُ : یا أَبا رُمحٍ ، أهکَذا تَقولُ ؟! قالَ : فَکَیفَ أقولُ جَعَلَنِیَ [اللّهُ] (4) فِداکِ ؟ قالَت : قُل : أذَلَّ رِقابَ المُسلِمینَ فَذَلَّتِ ، فَقالَ : لا اُنشِدُها بَعدَ الیَومِ إلّا هکَذا . (5)



1- .ابو الرمیح عمیر بن مالک بن حنظل خزاعی، توفّی فی حدود سنه (100ه) ، کان شاعراً مکثراً الشعر فی رثاء الحسین علیه السلام مُقلّا فی غیره ، کما قال ابن الندیم ، وکان أبوه من الصحابه کما فی الإصابه ، وکان یزور آل محمّد فیجتمعون له و یقرأ علیهم مراثیه (راجع : أعیان الشیعه: ج 8 ص 380) .
2- .راجع: ج 1 ص 350 (القسم الأوّل / الفصل السادس / فاطمه) .
3- .ارمَعَلَّ : سالَ . وارمَعَلَّ الدمعُ ، أی تتابع قطرانُه (لسان العرب : ج 11 ص 298 «رمعلَ») .
4- .ما بین المعقوفین إضافه منّا یقتضیها السیاق .
5- .مثیر الأحزان : ص 111 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 294 ؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 151 نحوه .


1 / 5ابو رُمْح خُزاعی

(1)مثیر الأحزان:ابو رمح ، نزد فاطمه دختر حسین بن علی علیه السلام ، (2) رفت ومرثیه ای در باره امام حسین علیه السلام خواند و گفت : ابرهای اشک ، بر فراز چشمانم نمایان شدندو آسمانِ چشمانم صاف نشد تا آن که بارانِ سیل آسا ، باریدن گرفت. بر خاندانِ پیامبر، محمّد صلی الله علیه و آله ، می گِریدو در اشک ریختن ، زیاده روی نکرد ؛ بلکه کاهلی کرد . آنان ، قومی بودند که به شمشیرهایشان ، بدگمان نبودندو آن گاه که شمشیرهایشان از نیام کشیده شد ، زخم های عمیقی به دشمنانشان ، وارد گردید . شهید سرزمین طَف از آل هاشمبی تردید ، گردن های فراوانی از قریش را [به پایین،] کج کرد و خوار شدند. فاطمه گفت: ای ابو رُمْح! آیا چنین می گویی؟! گفت: خدا مرا فدایت کند! پس چگونه باید بگویم؟ گفت: بگو: گردن های مسلمانان را [به پایین،] و خوار شدند. پس گفت: از امروز به بعد ، این سروده را نخواهم خواند ، مگر این گونه .


1- .ابو رمح (/ ابو رمیح) عمیر بن مالک بن حنظل خزاعی، حدود سال 100 ق ، درگذشت . وی شاعری بود که در باره امام حسین علیه السلام و در رثای ایشان، فراوان شعر سروده است، هر چند در باره دیگران ، بسیار اندک شعر می گفت، چنان که ابن ندیم گفته است . همان گونه که در الإصابه فی تمییز الصحابه آمده، پدرش از یاران پیامبر صل الله علیه وآله بود. وی پیوسته به دیدار خاندان پیامبر7 می رفت و گِرد او جمع می شدند و او ، مراثیِ خود را می خواند .
2- .ر. ک: ج 1 ص 351 (بخش یکم / فصل ششم / فاطمه) .

1 / 6اُمُّ کُلثومٍ بِنتُ الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلامالملهوف :خَطَبَت اُمُّ کُلثومٍ بِنتُ عَلِیٍّ علیه السلام (1) فی ذلِکَ الیَومِ [أی عِندَ وُرودِ الاُساری الکوفَهَ] مِن وَراءِ کِلَّتِها (2) ... ثُمَّ قالَت : قَتَلتُم أخی صَبراً فَوَیلٌ لِاُمِّکُمسَتُجزَونَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ سَفَکتُم دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفکَهاوحَرَّمَهَا القُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ ألا فَابشِروا بِالنّارِ إنَّکُم غَدالَفی قَعرِ نارٍ حَرُّها یَتَصَعَّدُ وإِنّی لَأَبکی فی حَیاتی عَلی أخیعَلی خَیرِ مَن بَعدَ النَّبِیِّ سَیولَدُ (3) بِدَمعٍ غَزیرٍ مُستَهِلٍّ مُکَفکَفٍعَلَی الخَدِّ مِنّی ذائِبٍ لَیسَ یَجمُدُ (4)(5)


1- .راجع : ج 8 ص 138 (القسم التاسع / الفصل السادس / خطبه اُم کلثوم فی أهل الکوفه) .
2- .الکِلَّهُ بالکسر : ستر رقیق یُخاط شبه البیت ، والجمع کِلَلٌ (المصباح المنیر : مادّه «کلل») .
3- .کذا فی المصادر ، وهی غیر واضحه المعنی .
4- .فی المصدر : «دائب لیس یُحمَدُ» ، والتصویب من بحار الأنوار .
5- .الملهوف : ص 198 ، مثیر الأحزان : ص 88 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 112 .


1 / 6اُمّ کلثوم ، دختر امام علی علیه السلام

(1)الملهوف :اُمّ کلثوم ، دختر امام علی علیه السلام ، در آن روز [که اسیرانْ وارد کوفه شدند]، از پس پرده، سخن گفت... و سپس سرود : برادرم را با شکنجه کشته اید . وای بر مادرتان!آتشی را به مجازاتْ خواهید دید که حرارتش ، دَمادَم ، افزوده خواهد شد . خون هایی را ریخته اید که خداوند ، برای آنها حُرمت قائل شده استو قرآن و سپس محمّد صلی الله علیه و آله نیز آن را حُرمت نهاده اند . شما را مژده می دهم که فردا ، آتش ، پیشِ روی شماستو شما در دلِ آتشی خواهید بود که حرارتش ، هماره بالا می رود. و من [از این پس] در تمام زندگی ام بر برادرم خواهم گریست؛بر کسی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، هرگز بهتر از او زاده نخواهد شد، با اشکی انبوه، ریزان و دمادمکه بر گونه خواهم ریخت و هماره ، بدون خاموشی است .



1- .ر. ک: ج 8 ص 139 (بخش نهم / فصل ششم / سخنرانی امّ کلثوم در میان کوفیان) .



1 / 7بَشیرُ بنُ حَذلَمٍ (1)الملهوف :قالَ بَشیرُ (2) بنُ حَذلَمٍ : فَلَمّا قَرُبنا مِنها [أی مِنَ المَدینَهِ] نَزَلَ (3) عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَحَطَّ رَحلَهُ وضَرَبَ فِسطاطَهُ وأَنزَلَ نِساءَهُ ، وَقالَ : یا بِشرُ ، رَحِمَ اللّهُ أباکَ لَقَد کانَ شاعِراً ، فَهَل تَقدِرُ عَلی شَیءٍ مِنهُ ؟ قُلتُ : بَلی یَابنَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، إنِّی لَشاعِرٌ . قالَ : فَادخُلِ المَدینَهَ وَانعَ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام . قالَ بِشرٌ : فَرَکِبتُ فَرَسی ورَکَضتُ حَتّی دَخَلتُ المَدینَهَ ، فَلَمّا بَلَغتُ مَسجِدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، رَفَعتُ صَوتِیَ بِالبُکاءِ وأَنشَأتُ أقولُ : یا أهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم بِهاقُتِل الحُسَینُ فَأَدمُعی مِدرارُ الجِسمُ مِنهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌوَالرَّأسُ مِنهُ عَلَی القَناهِ یُدارُ قالَ : ثُمَّ قُلتُ : هذا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ مَعَ عَمّاتِهِ وأَخَواتِهِ قَد حَلّوا بِساحَتِکُم ونَزَلوا بِفِنائِکُم ، وأَنا رَسولُهُ إلَیکُم اُعَرِّفُکُم مَکانَهُ . قالَ : فَما بَقِیَت فِی المَدینَهِ مُخَدَّرَهٌ ولا مُحَجَّبَهٌ إلّا بَرَزنَ مِن خُدورِهِنَّ ، مَکشوفَهً شُعورُهُنَّ ، مُخَمَّشَهً وُجوهُهُنَّ ، ضارِباتٍ خُدودَهُنَّ ، یَدعونَ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ ، فَلَم أرَ باکِیاً ولا باکِیَهً أکثَرَ مِن ذلِکَ الیَومِ ، ولا یَوما أمَرَّ عَلَی المُسلِمینَ مِنهُ بَعدَ وَفاهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . وسَمِعتُ جارِیَهً تَنوحُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وتَقولُ : نَعی سَیِّدی ناعٍ نَعاهُ فَأَوجَعافَأَمرَضَنی ناعٍ نَعاهُ فَأَفجَعا أعَینَیَّ جودا بِالمَدامِعِ وَاسکُباوجودا بِدَمعٍ بَعدَ دَمعِکُما مَعا عَلی مَن دَهی عَرشَ الجَلیلِ فَزَعزَعاوأَصبَحَ أنفُ الدّینِ وَالمَجدِ أجدَعا (4) عَلَی ابنِ نَبِیِّ اللّهِ وَابنِ وَصِیِّهِوإِن کانَ عَنّا شاحِطَ (5) الدّارِ أشسَعا (6) ثُمَّ قالَت : أیُّهَا النّاعی ، جَدَّدتَ حُزنَنا بِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، وخَدَشتَ مِنّا قُروحا لَمّا تَندَمِل ، فَمَن أنتَ یَرحَمُکَ اللّهُ ؟ قُلتُ : أنَا بَشیرُ بنُ حَذلَمٍ ، وَجَّهَنی مَولایَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام وهُوَ نازِلٌ مَوضِعَ کَذا وکَذا مَعَ عِیالِ أبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ علیه السلام ونِسائِهِ . (7)



1- .کان من أصحاب الإمام السجّاد علیه السلام ، والظاهر أنّه کان مع الإمام علیّ بن الحسین علیه السلام وأهل بیته حین توجّهوا إلی المدینه، ولا یعلم سبب وجوده معهم (راجع: أعیان الشیعه: ج 3 ص 582) .
2- .اختلفت النسخ فی ضبط اسمه ، ففی بعضها جاء «بشیر» ، وفی البعض الآخر «بِشر» ، ولذلک نجده ورد بشکلین فی هذا النصّ .
3- .فی المصدر : «أنزل» ، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار .
4- .الجَدعُ : قطع الأنف (الصحاح : ج 3 ص 1193 «جدع») .
5- .الشَّحطُ : البُعد (الصحاح : ج 3 ص 1135 «شحط») .
6- .الشَّاسِعُ والشَسوعُ : البعید (الصحاح : ج 3 ص 1237 «شسع») .
7- .الملهوف : ص 226 ، مثیر الأحزان : ص 112 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 147 .